فریدون مشیری (بی تو مهتاب شبی )


بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

.......

به ادامه مطلب مراجعه فرمایید


ادامه نوشته

فریدون مشیری (بهترین بهترین من)


زرد و  نیلی و بنفش
سبز و آبی  و کبود
با بنفشه ها  نشسته ام ،
سالهای  سال،
صیحهای  زود .


در کنار چشمه ی سحر
سر نهاده روی شانه های یکدگر،
 گیسوان خیس شان به دست باد ،
چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم ،
رنگ ها شکفته در زلال عطرهای گرم

..........

ادامه نوشته